در قران شريف قضيه ى حضرت موسى(ع) و جناب خضر نبى(ع) به گونهاى زيبا مطرح شده است. حضرت موسى(ع) در ملاقاتى به جناب خضر گفت: آيا به دنبال تو بيايم تا از علم و بينشى كه آموخته شدهاى بهره ببرم؟ خضر در جواب گفت: تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى و چگونه مىتوانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى، صبر كنى؟ گفت انشاءالله مرا شكيبا خواهى يافت. قضيّه ادامه مىيابد.
اما حضرت موسى در سه جا به جناب خضر معترض مىشود. علّت اعتراض او نيز عدم علم و شناخت بوده است. چه بسا اگر علم و شناخت لازم را، مانند خضر مىداشت، هرگز اعتراض نمىكرد. امّا چون حكمت و فلسفه كارهاى خضر را نمىدانست تحمل نكرد و معترض او شد(كهف، آيات 66 تا 76 را بررسى نمائيد). آرى علم و حكمت با حلم رابطهاى تنگاتنگي دارند. به طورى كه به جرأت مىتوانيم بگوييم شكيبائى، ثمره علم و حكمت است. امام على(ع) در حديثى بلند مرتبه ويژگىهاى حكيمان و خردمندان را اين گونه مىشمارد: الحُكماءُ اشرف الناسِ انفساً، و اكثرهم صبراً، و اسرَعَهُم عفواً، و اوسعَهُم اخلاقاًحكيمان در ميان مردم، شريفترين و شكيباترين و پرگذشتترين و خوشخلقترين كساناند كسى كه از شناخت و علم لازم برخودار است، اضطراب و نگرانى را به راحتى دور مىكند. كسى كه راهى را مىشناسد بدون اضطراب در آن قدم مىگذارد. چون به فراز و نشيب راه آگاه است. حلم نيز در علم تأثير دارد. جائى كه امام على(ع) مىفرمايند: كمال العلمِ الحِلم؛ كمال دانش، بردبارى است(غررالحكم، حديث 7231). لطفاً مراجعه كنيد: 1. علم و حكمت در قرآن و حديث، 2 و 1، از آقاى رىشهرى، نشر دارالحديث. 2. شرح زيارت جامعه كبيره، آيةالله جوادى آملى(دامتبركاته)
صبر نکردن حضرت موسی علیه السلام صبر نکردن در مصیبت نبوده است بلکه از انجا که حضرت موسی مامور به شریعت ظاهر بود ونه باطن برمبنای شریعت خودش باید بر حضرت خضر اعتراض میكرد چون اعمال جناب خضر منافی با شریعت ظاهری بود به همین جهت نکوهشی متوجه حضرت موسی نیست چون بر اساس شریعت خودش این گونه اعمال را خلاف دید وتذکر داد , وصبر در برابر خلاف هر چند فی الواقع خلاف نباشد صبر پسندیده نیست تا حضرت موسی بر ان نکوهش شود .
اينكه مىبينيم موسى تاب تحمل كارهاى خضر را نداشت بخاطر اين بود كه خط ماموريت او از خط ماموريت خضر جدا بود، لذا هر بار مشاهده مىكرد گامش بر خلاف ظواهر قانون شرع است فرياد اعتراضش بلند مىشد، ولى خضر با خونسردى به راه خود ادامه مىداد، و چون اين دو رهبر بزرگ الهى به خاطر ماموريت هاى متفاوت نمىتوانستند براى هميشه با هم زندگى كنند هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ را گفت مهمترين مسالهاى كه دانشمندان بزرگ را در اين داستان به خود مشغول ساخته ماجراهاى سهگانهاى است كه اين مرد عالم در برابر موسى انجام داد، موسى چون از باطن امر آگاه نبود زبان به اعتراض گشود، ولى بعدا كه توضيحات استاد را شنيد قانع شد.
شد ما دو نظام داريم و خداوند حاكم بر هر دو نظام است، هيچ مانعى ندارد كه خداوند گروهى را مامور پياده كردن نظام تشريع كند، و گروهى از فرشتگان يا بعضى از انسانها (همچون خضر) را مامور پياده كردن نظام تكوين نماند (دقت كنيد).
از نظر نظام تكوين الهى هيچ مانعى ندارد كه خداوند حتى كودك نابالغى را گرفتار حادثهاى كند و در آن حادثه جان بسپارد چرا كه وجودش در آينده ممكن است خطرات بزرگى به بار آورد، همانگونه كه گاهى ماندن اين اشخاص داراى مصالحى مانند آزمايش و امتحان و امثال اينها است.
و نيز هيچ مانعى ندارد خداوند مرا امروز به بيمارى سختى گرفتار كند به طورى كه نتوانم از خانه بيرون بروم چرا كه مىداند اگر از خانه بيرون روم حادثه خطرناكى پيش خواهد آمد و مرا لايق اين مىداند كه ازآن خطر برهاند ..
و به تعبير ديگر گروهى از ماموران خدا در اين عالم مامور به باطنند و گروهى مامور به ظاهر، آنها كه مامور به باطنند ضوابط و اصول برنامهاى مخصوص بخود دارد همانگونه كه ماموران بظاهر براى خود اصول و ضوابط خاصى دارند.
درست است كه خط كلى اين دو برنامه هر دو انسان را به سمت كمال مىبرد، و از اين نظر هماهنگند، ولى گاهى در جزئيات مانند مثالهاى بالا از هم جدا مىشوند.
البته بدون شك در هيچ يك از دو خط هيچكس نمىتواند خودسرانه اقدامى كند، بلكه بايد از مالك و حاكم حقيقى مجاز باشد، لذا خضر با صراحت حقيقت را بيان كرد و گفت ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي، من هرگز پيش خود اين كار را انجام ندادم بلكه درست طبق يك برنامه الهى و ضابطه و خطى كه به من داده شده است گام برمىدارم و به اين ترتيب تضاد بر طرف خواهد شد..
تفسير نمونه، ج12، ص:509 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100110403)